پدرمادر

یکی بود یکی نبود . در روزگاران قدیم ، درخت سیب تنومندی بود ، با پسر بچه ی کوچکی ...
این پسر بچه خیلی دوست داشت با این درخت سیب مدام بازی کند ، از تنه اش بالا رود ، از سیب هایش بچیند و بخورد و در سایه اش بخوابد .

پسر بچه بزرگتر شد و دیگر به درخت اعتنایی نمی کرد . دیگر دوست نداشت با او بازی کند اما روزی دوباره به سراغ درخت آمد . درخت سیب به پسر گفت : آهای! بیا و با من بازی کن . پسر جواب داد من که دیگر بچه نیستم . به دنبال سرگرمی هایی بهتر هستم و برای خریدن آنها پول لازم دارم .

درخت گفت : من پول ندارم ، ولی تو می توانی سیب های مرا بچینی ، بفروشی و پول به دست بیاوری .

پسر تمام سیب های درخت را چید و رفت . و درخت را باز هم فراموش کرد.

مدت ها گذشت و پسر بچه که حالا مرد جوانی شده بود روزی با اضطراب سراغ درخت آمد .

درخت از او پرسید چرا غمگینی ؟ بیا و در سایه ام بنشین . بدون تو خیلی احساس تنهایی می کنم .

پسر جواب داد فرصت کافی ندارم باید برای خانواده ام تلاش کنم باید برایشان خانه ای بسازم . نیاز به سرمایه دارم .

درخت گفت من سرمایه ای ندارم که به تو بدهم اما تو می توانی با شاخه ها و تنه ام برای خودت خانه بسازی .

پسر خوشحال شد و تمام شاخه ها و تنه ی درخت را برید و با آنها خانه ای برای خود و خانواده اش ساخت .

زمانی طولانی به سر آمد . پس از سالیان دراز پسر در حالی برگشت که پیر بود و غمگین و خسته و البته تنها .

درخت از او پرسید : چرا غمگینی ؟ ای کاش می توانستم کمکت کنم . اما دیگر نه سیب دارم نه شاخه و نه تنه حتی سایه هم ندارم برای پناه دادن به تو . هیچ چیز برای بخشیدن به تو ندارم .

پسر در جواب گفت خسته ام از این زندگی و خیلی احساس تنهایی می کنم . فقط نیازمند بودن با تو هستم . آیا  می توانم کنارت بنشینم؟

باید توجه کنیم که ما همه شبیه پسر بچه هستیم و با والدین خود چنین رفتاری می کنیم . درخت همان والدین ماست که تا کوچکیم ، دوست داریم با آن ها بازی کنیم بعد تنهایشان می گذاریم .

برای والدین خود وقت نمی گذاریم به این مهم توجه نمی کنیم تنها چیزی که والدین از ما می خواهند این است که تنهایشان نگذاریم .

پرسیدم : پیش نمازی تمام شرائط امامت را داراست ، عالم هم هست ، جز اینکه با پدر و مادرش رفتار تندی می کند و با سخنان درشت موجب خشم آن ها می شود ، آیا می توانم پشت سر او نماز بخوانم و به او اقتدا کنم ؟

 امام صادق فرمود : پشت سر چنین کسی نماز نخوان ، هر چند عاق والدین نباشد و با آنها قطع ارتباط نکرده باشد .

حقوق والدین :

     1- جلوی پدر و مادر راه نرویم .

     2- دقت کنیم قبل از ایشان از دری وارد یا خارج نشویم .

     3- در حضور ایشان نخوابیم یا پایمان را دراز نکنیم .

     4- پشت به آن ها ننشینیم .

     5- به جز حج واجب بدون اجازه ی آن ها به هیچ سفری نرویم .

     6- نه تنها دستوراتشان را عمل کنیم ، بلکه شش دانگ حواسمان جمع باشد تا نیاز هایشان را تشخیص دهیم قبل از اینکه از ما درخواست کنند .

     7- آن ها را به نام و با لفظ تو صدا نکنیم .

     8- تا وقتی سخن می گویند سکوت کنیم ، اصطلاحا حرفشان را قطع نکنیم .

پدری با پسر بچه اش در مسیری می رفتند ، به معرکه ای رسیدند و جمعیت اجازه نمی داد که ببینند در آن معرکه چه اتفاقی دارد می فتد ، پسر بچه به پدر می گوید من چیزی نمی بینم ، پدر او را بر دوش خود سوار می کند . پسر بچه فخر فروشی می کند و می گوید : بابا من دارم معرکه را می بینم اما تو که نمی بینی . پدر لبخند می زند و می گوید اگز تو می توانی ببینی ، برای این است که من نردبان تو شده ام .

اگر به هر مقام و موقعیتی رسیدیم برای هیچ کس فخر فروشی نکنیم مخصوصا برای پدر و مادر خود . یادمان باشد که آن ها نردبان موفقیت ما بوده اند .

امام زین العابدین در رساله ی حقوق خود می فرمایند : اما حق پدرت آن است که بدانی او اصل توست و تو شاخه و فرع او ، اگر او نمی بود تو نیز نبودی .

پدر در مسجد نشسته بود و به سخنان پیش نماز مسجد گوش می کرد ، امام جماعت از روی کتاب منازل الاخره مردم را موعظه می کرد پسر به مسجد می آید و می گوید : پدر به خانه بیا که مادر تو را کار دارد . پدر با عصبانیت می گوید : بنشین و اندکی از معارف دینت را یاد بگیر کاش تو هم می توانستی مانند این روحانی گرانقدر از روی این کتاب شریف بخوانی و غرق در رویاهایش می شود .

شیخ عباس قمی نمی گوید که کتاب منازل الاخره نوشته ی من است بلکه سر در گوش پدر برده و از او می خواهد برای فهم بیشتر پسرش دعا کند .